رضا پهلوی”تغییر رژیم” با مداخله خارجی میخواهد
مقدمه
حدود نه ماه دیگر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار خواهد شد. علاوه بر جنب و جوش انتخاباتی در خود آمریکا، که با آغاز انتخابات مقدماتی حزب دموکرات در روز ۴ فوریه، شدت بیشتری خواهد گرفت، اپوزیسیون قلابی ترامپیست ایران — آن گروه که از آقای دانالد ترامپ که ضد مسلمانان، ضد اسلام، ضد مهاجران [از جمله مهاجران ایرانی]، و ضد زحمتکشان میباشد و از لحاظ فرهنگی، بخصوص در رابطه با خانم ها، بسیار مرتجع هستند، و سیاست تحریم اقتصادی و تهدید نظامی او علیه ایران را حمایت میکند، با تجزیه طلبان اتحاد میکند، و میخواهد ایران را به همان جایی ببرد که لیبی رفته است — نیز سخت در تلاش است که در ماههای پایانی ریاست جمهوری آقای ترامپ سرانجام به هدف خود که آغاز جنگ بین آمریکا و ایران است برسد. نامه های به اصطلاح “شورای مدیریت گذار” و رضا پهلوی به سازمان ملل و تلاش آنها برای صدور قطعنامهای در شورای امنیت سازمان ملل بر ضد کشور که در چهارچوب فصل هفتم منشور سازمان باشد، که در حقیقت همانند لیبی اجازه حمله نظامی به ایران خواهد بود، را باید در همین چهارچوب دید.
روز ۱۵ ژانویه رضا پهلوی به انستیتوی هادسن Hudson Institute در واشنگتن رفت تا درباره “آینده ایران” صحبت کند. انستیتوی هادسن یکی از اعضای گروهی از به اصطلاح “اندیشکده”های امریکایی میباشد که از لحاظ سیاسی در ماورای سمت راست طیف سیاسی بوده و تمامی سیاست هایی را که پیشنهاد میکند و برای آن لابی میکند بر اساس منافع اسرائیل است. این انستیتو در سال ۱۹۶۱ توسط هرمن کاهن Herman Kahnتشکیل شد که یکی از استراتژیستهای آمریکا در دوران جنگ سرد بود که معتقد بود جنگ هستهای با شوروی “قابل بردن” است. انستیتوی هادسن با گروههای ضد اسلام در آمریکا روابط نزدیک دارد، و بسیاری از نئوکانهای شناخته شده امریکایی با آن کار میکنند. جالب است که رضا پهلوی فقط توسط موسسات راست افراطی آمریکا، نظیر هادسن، و یا انستیتوی واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک The Washington Institute for Near East Policy, که آنهم بازوی به اصطلاح پژوهشی ایپک، بزرگترین لابی اسرائیل در آمریکا میباشد، دعوت به سخنرانی میشود. وقتی هم او به جنوب کالیفرنیا میآید، این ایرانیان صهیونیست هستند که برای او فریاد “جاوید شاه” میکشند.
رضا پهلوی در هادسن به سخنرانی پرداخت و سپس در یک “پرسش و پاسخ” گروهی شرکت کرد. هدف از مقاله کنونی مرور سخنرانی او و تحلیل آن میباشد.
ادعا درباره “نسل کشی”
در آغاز سخنان خود، و در ادامه نامه خود به سازمان ملل، رضا پهلوی کوشش کرد که نشان دهد که جمهوری اسلامی نسل کش است و برای “اثبات” ادعای خود به نمونههای زیر اشاره کرد:
“اعدام نظامیان و غیرنظامیان براساس قومیت، حرفه، دین، اعتقاد، اعدام های سال ۱۳۶۷، گروگان گیری ۴۴۴ روز ۵۲ دیپلمات آمریکایی، ترور ]دکتر شاپور [بختیار، عبدالرحمن برومند، فریدون فرخ زاد، ژنرال ]غلامعلی [اویسی و علی اکبر طباطبایی ] وابسته مطبوعاتی سفارت ایران در آمریکا در زمان شاه [، فرستادن کودکان ایرانی برای روی مین برای خنثی کردن میدان مین، قتل ۲۴۰ آمریکایی، و بمب گذاری در بونس آیرس.”
بخشی از این ادعاها [ولی نه همه آنها] درست است، ولی حتی نزدیک به معنی نسل کشی Genocide هم نیست. کنوانسیون سازمان ملل برای “نسل کشی” آنرا چنین تعریف میکند: “اقداماتی که با هدف نابودی قسمتی و یا تمامی یک گروه ملی، قومی، مذهبی، و یا نژادی انجام میشوند.” جنایات بی شماری در نظام ولایت فقیه اتفاق افتاده اند، ولی هیچ یک از آنها حتی نزدیک به این تعریف نیز نیستند. حتی اقدامات این نظام علیه هموطنان بهائی ما، که از هر گروه دیگری در ایران بیشتر به آنها ظلم شده است نیز به این تعریف نزدیک نیست.
علاوه بر این رضا پهلوی جنایات پدر و پدر بزرگ خودرا که یا شبیه اقدامات نظام ولایت فقیه بوده، و یا واقعا به تعریف قانونی نسل کشی بسیار نزدیک بودند را یا نمیداند، و یا چشم پوشی میکند. بعنوان مثال، وقتی پدر او در مرداد ۱۳۴۹ ماموران خود را برای ترور تیمور بختیار به عراق فرستاده بود، “نسل کشی” کرد؟ قتل زنده یاد بیژن جزنی و شش تن از یاران او، به علاوه دو مجاهد، در فروردین ۱۳۵۴ در تپههای اوین چطور؟ اعدام زنده یاد دکتر حسین فاطمی که بیمار بود و تب بالا داشت، و اتش زدن امیر مختار کریم پور شیرازی، روزنامه نگار ملی، پس از شکنجه فراوان، در مرکز دژبان تهران چطور؟ اعدام صدها زندانی سیاسی در دوران محمد رضا شاه، که تمامی آنها بعد از شکنجههای قرون وسطایی بودند، چطور؟ آیا رضا پهلوی کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، بختیاری، و قشقایی، و کشتار و غارت لرها به فرمان رضا شاه، پدر بزرگ خود را که به راستی “نسل کشی” بودند به یاد میآورد، و یا حتی میداند؟ حتی آقای ویلیام داگلاس، قاضی دادگاه عالی آمریکا، که در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰ به ایران سفر کرد و به مناطق عشایر ایران نیز رفت درباره ظلم رضا شاه به آنها نوشت.
موضوع جنایتهایی نیست که در دوران جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، که اظهر من الشمس هستند، بلکه موضوع ادعای بی اساس رضا پهلوی درباره نسل کشی است که دلیل آن کاملا روشن است : “توجیه” برای مداخله به اصطلاح بشر دوستانه با حمله نظامی به ایران با تصویب قطعنامهای در شورای امنیت سازمان ملل.
“خیانت” به مردم ایران
رضا پهلوی همچنین گفت،” پیشنهاد مذاکره بدون شرط با جمهوری اسلامی خیانت به مردم ایران است.”
رضا پهلوی هنوز نمیداند که، اولا، یک سیاستمدار، یا رئیس جمهور و یا هر مقام تصمیم گیرنده یک کشور فقط به مردم خود میتواند خیانت کند، چون فقط در قبال آنها وظیفه دارد نه به مردم کشورهای دیگر؛ و، ثانیا ، غرب به دنبال منافع خود میباشد، نه منافع مردم ایران. برای غرب، و از همه مهم تر آمریکا، نه آزادی مردم ایران مهم است، و نه دموکراسی و احترام به حقوق بشر. بهترین شاهد برای این مدعا حمایت کامل دولت آقای ترامپ، و همچنین دولت آقای اوباما، از رژیمهای فاشیستی مصر و عربستان و حمایت هر دوی آنها از جنایات جنگی عربستان در یمن است. مایک پامپئو، یک مسیحی صهیونیست ضد اسلام و مسلمانان، میتواند هرقدر که بخواهد برای مردم ایران، و یا مردم ونزوئلا، اشک تمساح بریزد، ولی ازادیخواهان و میهن دوستان واقعی این اشکها را به هیچ میانگارند.
مذاکره با جمهوری اسلامی
رضا پهلوی همچنین گفت، “برای مردم ایران قابل قبول نیست که غرب بخواهد با حکومت جمهوری اسلامی مذاکره کند.”
نظر خواهیهای متعددی نشان داده اند که اکثریت بزرگ مردم، چه در داخل کشور و چه در خارج، از مذاکره بین جمهوری اسلامی و آمریکا حمایت میکنند؛ بعنوان مثال، اینجا و اینجا را ببینید. شادمانی مردم پس از اعلام توافق برجام در ماه تیر ۱۳۹۴ را همه به یاد دارند. در عین حال، به دلیل اقدامات دولت ترامپ علیه ایران با خروج از برجام و تحمیل دوباره تحریم ها، و همچنین ترور سرلشگر سلیمانی، مردم در حقیقت نسبت به آمریکا خشمگین هستند. این حمایت از مذاکره و یا خشم نسبت به آمریکا به معنی حمایت مردم از جمهوری اسلامی نیست، بلکه معنی آن، اولا، عملگرایی در رابطه با برجام است و، ثانیا، خشم آنها نسبت به قتل یک افسر نظامی که مردم، درست یا نادرست، ایشان را مهمترین دلیل برای شکست دأعش در عراق و دور شدن بزرگترین خطر برای امنیت ملی کشور ارزیابی کرده بودند، میباشد.
ولی مستقل از درست یا غلط بودن این ادعا، باید پرسید رضا پهلوی چکاره است که از طرف مردم ایران صحبت میکند؟ چه کسی به او این رسالت را داده است؟
ادعای دیگر رضا پهلوی این بود: “وقت آن رسیده که مذاکره بیپایان با حکومت جمهوری اسلامی به پایان برسد و با مردم ایران مذاکره شود .”
رضا پهلوی سادهترین اصل در روابط بین کشورها را نمیداند. کدام دولت با “مردم یک کشور” مذاکره میکند؟ اگر مقصود نمایندگان مردم ایران میباشد، این نمایندگان را چه کسی و یا چه نهادی تعین میکند؟ لابد مقصود رضا پهلوی خود او میباشد، که در اینصورت باید پرسید، چه کسی یا گروهی از مردم به او رسالت نمایندگی مردم را داده است؟ همانطور که در دنباله این مقاله خواهیم دید، حتی خود رضا پهلوی هم میداند که در داخل ایران دارای هیچگونه پایگاه اجتماعی قابل اعتنائی نیست.
تغییر رژیم با مداخله نظامی خارجی
جان کلام رضا پهلوی در صحبتهای خود در انستیتوی هادسن این بود: “هر اقدامی به جز تغییر رژیم کار بیهودهای است…… دخالت خارجی در عراق و افغانستان به تغییر منجر شد.”
به عبارت دیگر، و در دنباله ادعای “نسل کشی،” همانطور که آمریکا به افغانستان و عراق حمله کرد و “باعث تغییر شد،” باید به ایران هم حمله کند. البته رضا پهلوی یا یادش رفت، و یا خجالت کشید که حمله آمریکا به لیبی، و حمایت از عربستان برای جنایات جنگی آن در یمن، و حمایت از گروههای تروریستی در سوریه را ذکر کند. او همچنین مایل نیست که عواقب این حملات را بازگویی کند. نزدیک به ۱۹ سال بعد از حمله به افغانستان، آمریکا با طالبان در حال مذاکره است، و افغانستان ویران شده است. عراق یکسال با ثبات و بدون جنگ و خونریزی در ۱۸ سال گذشته تجربه نکرده است. لیبی، یمن، و سوریه هم ویران شده اند. رضا پهلوی ماله کش، “توجیه کننده” و مشوق سیاستهای امپریالیستی غرب در خاور میانه است که باعث کشته شدن دستکم نیم میلیون، و احتمالا تا ۱.۵ میلیون انسان بیگناه در آن منطقه شده است که تازه شامل سوریه هم نمیشود.
این اولین باری نیست که رضا پهلوی موضع جنگ طلبانه میگیرد. در بعد از ظهر ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، روزی که حمله تروریستی القأعده به آمریکا اتفاق افتاد، رضا پهلوی در مصاحبه با رادیو فارسی زبان KIRNدر لوس انجلس چنین گفت [قریب به مضمون]،”تروریسم مثل اختاپوس است. نقطه ضعیف اختاپوس چشم آن است. برای کشتن آن باید چشم آنرا زد. چشم اختاپوس تروریسم در تهران است.” این موضع جنگ طلبانه، بخصوص در روزی که آمریکا مورد حمله قرار گرفته بود، خشم بسیاری در جامعه ایرانی جنوب کالیفرنیا بر انگیخت. اندکی پس از آن مصاحبه رضا پهلوی به جنوب کالیفرنیا مسافگرت کرد، و در دیدار با هواداران خود –اکثرا ایرانیان صهیونیست — مخالفان خودرا تهدید کرد و اعلام نمود، “ما پس از کسب قدرت دم دروازه ورود به ایران جلو شما [مخالفان] را میگیریم.” دموکراسی مورد نظر رضا پهلوی در قرن بیست و یکم از دیکتاتوری پدرش در غرب بیستم عقب تر است.
در سال ۱۳۹۲، در زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران، وقتی موضوع مداخله نظامی در ایران در صدای آمریکا مطرح شد، رضا پهلوی چنین گفت [قریب به مضمون]، “چرا دخالت [نظامی] نه؟ مگر هیتلر بدون دخالت نظامی ساقط شد؟”
در مصاحبهای دیگر رضا پهلوی با صراحت تمام از حمله به ایران دفاع کرد و چنین گفت [از دقیقه ۱۵:۱۲ به بعد]، “اپارتاید در افریقای جنوبی با مقابله جهانی از بین رفت… دنیا یک جنگ جهانی راه انداخت تا جلوی فاشیسم را بگیرد…. دنیا در مقابل شوروی ایستاد…. ما یک نظامی [در ایران] داریم [که] مثل شوروی توتالیتر است، مثل نازیها فاشیست است، و مثل افریقای جنوبی تبعیض قائل میشود… جهان تا کی میخواهد منتظر شود [و به ایران حمله نکند]؟” مستقل از اینکه پدر خود او با همان رژیم اپارتاید روابط نزدیک داشت؛ مستقل از اینکه آلمان نازی و ایتالیای فاشیست بودند که جنگ را آغاز کردند، و مستقل از اینکه آمریکا و اروپا هیچ تحریم اقتصادی مهمی علیه رژیم اپارتاید نداشتند و در حقیقت آمریکا و بریتانیا بطور فعال مخالف تحریمها بودند، باید پرسید، اگر این ادعاهای رضا پهلوی دعوت به جنگ نیست، پس چی است، و چه گفتاری دعوت به جنگ است؟
حتی زمانی که رضا پهلوی تظاهر به این میکند که طرفدار گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی است، صحبتهای خودرا چنان مطرح میکند که دعوت به جنگ را از آن بتوان استخراج کرد. بعنوان مثال، در یک مصاحبه [دقیقه ۵۴:۳۵] او چنین گفت، “اگر اسلحه داری، از اسلحه ات در دفاع از خود استفاده کن.” جنگهای داخلی در کشورهای گوناگون همیشه با همین “استدلال” آغاز شده است. در مصاحبهای دیگر رضا پهلوی چنین گفت [در دقیقه ۱۳] ، “اگر جمهوری اسلامی دست به سرکوب شدید بزند، انتظار میرود جهان مثل سوریه عکس العمل شدید نشان دهد.” این دقیقا همان کاری است که رضا پهلوی در حال حاضر کوشش میکند انجام شود؛ مداخله نظامی آمریکا در ایران. البته جهان میداند که نتیجه “عکس العمل شدید جهان” به تظاهرات سوریه و لیبی چه بوده است.
پایگاه اجتماعی رضا پهلوی در داخل ایران
زمانی که نوبت پرسش و پاسخ شد، از رضا پهلوی پرسیده شد که [اگر ادعا دارد که در ایران حامیان زیادی دارد] چرا از مردم در ایران نمیخواهد که دست به اعتصاب بزنند؟ او پاسخ داد، “زمانی میتوانیم تقاضای اعتصاب کنیم که افراد مطمئن باشند خساراتشان جبران میشود و از تامین مخارج خانوادههایشان در نمیمانند.”
این پاسخ دو نکته مهم را نشان میدهد. اول، خود رضا پهلوی هم میداند که مردم داخل ایران برای او و هواداران اندک او در خارج تره خرد نمیکنند، و اگر چنین درخواستی را اعلام کند، به سرعت روشن خواهد شد که هیچگونه پایگاه اجتماعی مهمی در داخل ایران ندارد، و بنا بر این بهانه میآورد. چرا مردم باید از او، که ۴۳ سال است در آمریکا در نهایت راحتی با پولی که پدر او از مردم ایران دزدید زندگی میکند و حتی یک روز برای نان دراوردن کار نکرده است، حمایت کنند، در حالیکه خود در نهایت سختی زندگی کرده اند.
در اولین سالروز تظاهرات دیماه ۱۳۹۶ گروه “فرشگرد” که سخت هوادار رضا پهلوی است از مردم دعوت کرد که در میدان آزادی تهران جمع شوند. حتی ۱۰ نفر هم شرکت نکردند، که خود این موضوع باعث اختلاف شدید در درون این گروه کوچک، ولی پر مدعا شد. اخیرا به اصطلاح “شورای مدیریت گذار” در چهلمین روز کشته شدن مردم در تظاهرات آبان ماه از مردم خواست که “در روز پنجشنبه ساعت ۲ بعد از ظهر بعنوان اعتراض دست از کار بکشند” — اشتباه تایپی نیست؛ ساعت ۲ بعد از ظهر پنجشنبه. چه کسی در ادارات دولتی، یا دانشگاه ها، و یا شرکتها در ایران روز پنجشنبه بعد از ظهر کار میکند؟ حتی بسیاری از مغازهها هم ساعت دو برای خواب بعد از ظهر بسته اند.
دوم، مقصود از “افراد مطمئن باشند خساراتشان جبران میشود و از تامین مخارج خانوادههایشان در نمیمانند” همان حرفی است که رضا پهلوی چند سالی است مطرح میکند که بر طبق آن غرب باید اموال ایران در خارج را به اپوزیسیون” و یا “مردم ایران” دهد، که معنی آن نیز چیزی به غیر از خود او نیست. در عین حال باید یادآوری نمود: مگر میلیونها نفر از مردم در انقلاب ۱۳۵۷ “مطمئن بودند که خساراتشان جبران میشود،” که دست به اعتصاب زدند؟ خیر. واقعیت این است که رهبری انقلاب در آن زمان پایگاه اجتماعی عظیم داشت، ولی رضا پهلوی ندارد.
کودتا نبودن سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق
در همان قسمت پرسش و پاسخ از رضا پهلوی پرسیده شد، “آیا خانواده شما به دلیل نقش خود در کودتای ۲۸ مرداد نباید از مردم عذرخواهی کند؟” رضا پهلوی در پاسخ حاضر نشد کودتا را قبول کند و گفت، “من این را به تاریخدانان واگذار میکنم که تصمیم بگیرند [سرنگونی دولت دموکراتیک زنده یاد دکتر محمد مصدق] چه بود، ولی کودتا معمولاً از پایین به بالا است، نه از بالا به پایین.”
به عبارت دیگر، رضا پهلوی که دأعیه رهبری ایران، کشوری بزرگ و پیچیده در استراتژیکترین منطقه جهان، را دارد هنوز معنی کودتا را نمیداند. انقلاب است که از “پایین به بالا” است، نه کودتا.
در عین حال، رضا پهلوی “قادر” نیست که تصمیم بگیرد، و یا شجاعت ابراز آنرا ندارد، که آیا سرنگونی دولت دکتر مصدق در ۶۷ سال پیش کودتا بود یا خیر، ولی به راحتی مشروع بودن انقلاب ۱۳۵۷ را که مورد حمایت اکثریت قریب به اتفاق مردم بود [که البته بعد از پیروزی به انحراف رفت]، را همیشه رد میکند.
کلام پایانی
همانطور که نگارنده در مقاله سال گذشته خود، “کارنامه چهل ساله رضا پهلوی،” با ذکر حدود دویست منبع معتبر نشان داد، تمامی کوشش رضا پهلوی در ۴۰ سال گذشته برای بازگشت سلطنت به ایران با کمک دولتهای خارجی بوده است، همانطور که پدر بزرگ او با کودتای بریتانیایی ۱۲۹۹ به قدرت رسید، و پدر او با کودتای امریکایی-بریتانیایی ۱۳۳۲ به قدرت بازگشت و ۲۵ سال حکومت دیکتاتوری داشت.
نگارنده و همفکران نه شاه میخواهند و نه شیخ. نه دیکتاتوری سلطنتی با تاج میخواهند و نه دیکتاتوری با عمامه. نگارنده و همفکران خواهان یک جمهوری دموکراتیک هستند که در آن دین هیچگونه نقشی در حاکمیت نداشته باشد، روحانیون به حوزهها برگردند، و این جمهوری دموکراتیک با جنبش سراسری خود مردم در داخل کشور بدون مداخله خارجی بر پاشود. هرگونه مداخله نظامی غرب در ایران منجر به خونریزی عظیم، ویرانی کشور، و تجزیه ایران خواهد شد. واکنش عقلانی و با درایت مردم به تحولات سه ماه اخیر باردیگر نشان داد که خود آنها قادر خواهند بود با یک جنبش سراسری به سر منزل مقصود برساند. نگارنده و همفکران از این جنبش حمایت کرده، و مداخله خارجی را رد میکنند.
محمد سهیمی
این مقاله کاملأ درست به تاریخ مبارزاتى و محتواى این مبارزات آقاى پهلوى را عیان میکند.