دو نمونه بسیار خوب از ماهیت واقعی اپوزیسیون قلابی
پدر من [که خداوند روح ایشان را رحمت کنند] بارها به من گفت و آموخت که، “فقط در مواقع سخت است که انسانها ماهیت واقعی خودرا نشان میدهند، وگرنه در زمان خوشی که همه با هم خوب هستند.” اینروزها باردیگر درستی این صحبت ساده، ولی به گمان من عمیق، بر من ثابت شد. اجازه دهید با دو نمونه این موضوع را بهتر شرح دهم.
نمونه اول واکنش اپوزیسیون قلابی به درگذشت خانم اعظم طالقانی است. ایشان، همانطور که در پست قبلی خود نوشتم، یک خانم میهندوست، مترقی، آزاده، و روشنفکر بودند که در تمامی عمر پربار خود برای میهن و برای احقاق حقوق حقه خانمها تا آخرین روزهای زندگی خود کوشیدند. ایشان هم مخالف دیکتاتوری محمد رضا شاهی و هم مخالف دیکتاتوری فقیهان بودند، و بدون کوچکترین واهمهای این مخالفت خود را بیان و اعلام میکردند. به وبسایتهای فارسی خارج از کشور و صفحههای فیسبوک نگاه میکردم تا ببینم واکنش اپوزیسیون قلابی به درگذشت خانم طالقانی چیست.
همانهایی که اگر یک متجاوز به عنف در ایران اعدام شود [من خود مخالف اعدام هستم، ولی بحث درباره واکنش این جماعت است] سر و صدا راه میندازند، فریاد یا “حقوق بشر” سر میدهند، عریضه نامه مینویسند، بیانیهها امضا میکنند، و “مقاله” مینویسند، حال در سکوت مطلق هستند. انگار نه انگار که یک خانم میهندوست، شریف [مانند پدر خود زنده یاد آیت الله سید محمود طالقانی]، شناخته شده، خدمتگزار مردم و کشور، اهل فرهنگ پویا، و یک مادر که عمری از فرزند علیل خود نگهداری نمود، درگذشته است. حتی در یکی دو جا دیدم که هواداران اپوزیسیون قلابی به حجاب خانم طالقانی حمله کرده بودند، و یا به ایشان بخاطر ماندن در ایران و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ایشان فحاشی کرده بودند.
همانهایی که برای دستگیری روح الله زم انواع و اقسام مقاله و تحلیلها را نوشتند، و انواع و اقسام برنامهها و میزگردها را تشکیل دادند، آنهم برای کسی که حتی در بهترین و خوش بینانهترین حالت کسی نبود، حال در در فوت خانم طالقانی در سکوت کامل هستند.
همان جماعت بخاطر صدمین سال تولد محمد رضا شاه به ستایش از او پرداخته اند، برای او “دوران طلایی” دروغین ساخته اند، و چنان از او یاد میکنند که گویی قدیس و بی گناه بوده است. آن بیسوادی که از انتخاب مجدد آقای روحانی خوشحال بود، ولی حال سلطنت طلب شده، در اراجیفی تقصیر دیکتاتوری شاه را نیز بر گردن مردم میندازد. باید از این شاه الهیها پرسید، “اگر شاه اینقدر خوب بود، چرا همه شما از ایران فرار کردید و حاضر نشدید از او و سلطنت او دفاع کنید؟” خانم طالقانی به آرمانهای خود وفادار ماند؛ با وجود ظلمی که به ایشان و خانواده ایشان هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن شد در ایران ماند، و تا آخرین لحظه زندگی خود کوشش خودرا برای خدمت به مردم و بخصوص خانمها متوقف نکرد.
نمونه دوم، آن ایرانی وطن فروشی است که در بنیاد به اصطلاح “دفاع از دموکراسی ها،” برای لابی اسرائیل کار میکند. از رذالت، و در عین حال بزدلی، این شخص همین بس که وقتی به فارسی در توییت خود مینویسد، خودرا خیلی “معتدل” و “واقع بین” عرضه میکند، ولی وقتی به انگلیسی مینویسد همیشه خواهان جنگ، شورش، و تحریم اقتصادی است. چند روز پیش در توییت خود ضمن اظهار خوشوقتی از اینکه اقتصاد ایران به شدت از تحریمهای آمریکا صدمه دیده، نوشت که آمریکا هنوز از تمامی “سلاحهای خود” در جنگ اقتصادی با ایران استفاده نکرده است، و حال باید مانع صادرات محصولات پتروشیمی ایران، بخصوص به چین شود. او حتی یک آدرس ایمیل را هم در توییت خود ذکر کرد و در آن از خواننده خواست که اگر اطلاعاتی درباره شرکتهایی که محصولات پتروشیمی ایران را خریداری میکنند، بخصوص شرکتهای چینی، دارند به آن آدرس بفرستند. در همین حال، به فارسی در توییت خود مینویسد که “از زمانی که خودم پدر شدم دوست دارم به مردم و پدران کمک کنم.” لابد بچههای ایران که در داخل کشور همراه با پدران و مادران خود در سختترین شرایط اقتصادی، که یک دلیل مهم آن همان تحریمهایی است که او هوادار آنها میباشد، زندگی میکنند حقی ندارند. لابد از نظر این رذل سیاسی آنها شایسته این هستند که گرسنگی بکشند. چرا؟ چون همانطور که او میخواهد عمل نمیکنند. او و همپالگیهای او در “شپشگرد” [فرشگرد] بارها از مردم خواسته اند که شورش کنند و به خیابانها بریزند.
من یک عضو بسیار بسیار کوچک از خانواده بزرگ ملت ایران هستیم. ولی با همه کوچکی در حد حق ناچیز خود هیچگاه خیانتهای این اپوزیسیون قلابی را فراموش نخواهم کرد. تا لحظه ترک این دنیا نه فراموش خواهم کرد، و نه خواهم بخشید.
محمد سهیمی
