اراده و اختیار
در همه ادیان مسألهای که بسیار مبهم و نامشخص مطرح میگردد تناقض اراده و قدرت خداوند با اختیار و آزادی انسان است. اگر همهی پدیدههای جهان و حوادث تاریخ را مولود قدرت و خواست خداوند بدانیم مسئولیت بشر به کلی نفی میشود. در چنین صورتی کیفر و پاداش برای اعمال غیراختیاری که انسان انجام میدهد بیمعنی است، اما اگر بشر را دارای اراده و اختیار بدانیم و او را سازنده تاریخ خود بپنداریم و به همین جهت برای او مسئولیت قائل شویم، علم و قدرت مطلق خداوند را نفی کردهایم.
با دقت در روایات کتب دینی در مییابیم که نویسندگان این رسالات، از دید عامیانه و خامی حوادث را مینگرند و اصولاً به تضادها و ناهماهنگیهای منطقی، پیوند و رابطه اتفاقات و پدیدهها نمیاندیشند و تاریخ را در یک سطح صاف و بدون عمق مجسم میسازند. از یک سو خداوند قادر و عامل مطلق است، اگر شخصی یا پادشاهی با دستور خداوند مخالفت کند این خود خداوند است که دل او را سخت میکند تا پیشنهاد پیامبری را نپذیرد! اگر بلایی نازل میشود این خداوند است که چنین اراده میکند و سرنوشت جهان را رقم میزند. اگر قومی به مصیبتی دچار میشود، این خداوند است که به کیفر عدم اطاعت آنان را دچار شکست و یا مصیبت میسازد. حتی پیامبران اعلام میکنند که هیچ بدبختی، بدون نظر خداوند و در هیچ جای جهان رخ نخواهد داد. روح خبیث متعلق به خداوند است و هم اوست که روح شر را میفرستد تا انسانی را اغوا کرده و بفریبد. اما از طرفی خدا برای کار زشتی که خود مسبب آن بوده است بشر ضعیف و آلت دست خود را کیفر میدهد!!! نه تنها پادشاهی را به بلا دچار میسازد بلکه تمام مردم آن سرزمین را در بلایا غرق میکند.
خدا ایجاد میکند، خدا میراند، خدا عزت میبخشد، خدا ذلت میدهد، خدا هدایت میکند، خدا فرمان میراند… ولی معلوم نیست چرا این بشر ضعیف و ناتوان و بیاختیار را مورد خشم و کینه قرار میدهد و او را هر لحظه به جرمی که نمیتوانسته مرتکب نگردد شلاق میزند!؟
مفسرین کتب مقدس برای آن که به زبانی این تناقض را رفع ساخته – برای جبران نقص – اشاره به آفرینش میکنند که انسان را خداوند به شکل خود آفرید و مقصود آن است که او نیز چون خدا دارای اراده و اختیار است، البته محدود و نه چون خداوند مطلق! پس در مقابل این ارادهای که خداوند به او عطا کرده است از او مسئولیت میطلبد. متأسفانه این برداشت با مطالب کتب دینی تطبیق نمیکند.
اسطوره آفرینش اقتباسی از اساطیر شرقی است که قرنها پیش از ادیان شکل گرفته بوده است و در این قصص منظور از شباهت انسان و خدا، همسانی شکل و قیافه است نه شباهت در اختیار و اراده! در سراسر رسالات آفرینش این شباهت در شکل و قیافه مورد نظر بوده است. همین شباهت سبب شده است که خدا چون انسان فرمان دهد، سخن گوید، قانون وضع کند، خشم و کینه و حسادت… داشته باشد. خدا انسان را به شکل خود نیافریده است بلکه این نویسندگان کتب دینیاند که خدا را به شکل خود ابداع کردهاند.
در کتابی چون تورات خداوند انسان را بدون معرفت خلق میکند و مایل نیست که بشر شعور و معرفت یابد و او را غدغن (غدقن) میکند از درخت شعور و معرفت نخورد. مار یا شیطان که مخلوق خود خداست انسان را اغوا میکند که از این درخت بخورد! به عبارت دیگر انسان به اراده و اختیار خود دانش و معرفت را بر نمیگزیند بلکه شیطان او را منحرف میسازد و از ناآگاهی او استفاده میکند و انسان را عهد شکن میسازد. چون انسان آگاهی یافته و چشمانش باز میشود، خداوند (یهوه) از این که انسان معرفت یافته است متغیر گشته، او را از باغ عدن اخراج میکند، به عبارت دیگر خداوند مخالف معرفت و اراده آدم است.
آدم و حوا که تنها گناهشان دستیابی به معرفت بوده است به لعنت ابدی خداوند دچار گشته و شیطان را نیز خداوند بر جان آنان میافکند تا پیوسته فرزندان آدم را گمراه سازد! بشر باید مطیع بیچون و چرای فرمان خداوند باشد و در ترس دائم از او به سر برد. اطاعت از خدا و ترس از او پایهی عقل و حکمت و معرفت کتب دینی است. بشر نباید به عقل و شعور و اراده خود متکی باشد زیرا گناه بزرگ آدم که سبب هبوط او شد همین انتخاب مصیبتزا بوده است. در چنین برداشتی چگونه میتوان عقل و اراده مطلق خداوند را با شعور و اراده بشر هماهنگ ساخت و پاداش و کیفر را توجیه کرد؟
“گردآوری: آراد عزیزی، یاری گرفته از نوشتار مهندس جلالالدین آشتیانی”
